بار هستی یا سبکی تحملناپذیر هستی معروفترین اثر میلان کوندرا است که در سال ۱۹۸۴ نوشته شده است. چاپ این کتاب مشهور در ایران نیز به هفده بار رسیده است. این کتاب به تفکر و کاوش درباره زندگی انسان و فاجعه تنهایی او در جهان را میپردازد.
کتاب بار هستی فلسفه قوی درون خود دارد و یک رمان فلسفی محسوب میشود. به طور کل کتاب چنان خواننده را جذب خواندن میکند که کلمهای برای وصف خوب بودنش نمیتوان یافت.
این کتاب به گونهای نوشته است که ذهن خواننده را به کل درگیر خود میکند. کتاب بار هستی بر این تاکید دارد که زندگی همانند یک مسیر مستقیم است که یک بار بیشتر پیش نمیآید و تکرار نشدنی است. از اینرو قضاوت کردن و تشخیص خوب از بد بودن را یک امر بی معنی میداند. برداشت فلسفی کوندرا خواننده را با مسائل بنیادی هستی بشر روبرو میسازد و انسان را به تفکر پیرامون زندگی و هستی وا میدارد .

نقد رمان
توماس شخصیت اصلی کتاب بوده و یک جراح معروف است. توما به دلیل انتقادات بسیاری که نسبت به کمونیستهای چک دارد شغلش را از دست میدهد. توما نمونه شخصیتی پویا است.
ترزا همسر توماس نیز نمونهی زنی ساده ، بی آلایش و آرمان خواه است و در عین حال در عشق حسود و از نظر روحی و جسمی حساس و ضعیف است . همین ضعف وی موجب میشود که نتواند با واقعیتها کنار بیاید و مدام در رویا به سر برد.
رویاهای او بازتابی از غم و اندوه درونش است. ترزا حتی با وجود توما احساس تنهایی و گاه بیگانگی دارد . اما در عین حال عشق او به همسرش چنان در وجودش ریشه دوانده که گاه این عشق موجب آزارش میشود. این شک و تردید تا انتهای داستان همراهش است تا در نهایت زمانی این شک به اعتماد تبدیل میشود که ترزا شاهد موهای سفید توماس میشود.
سابینا نیز نقاش و دوست توماس است و شخصیت ایستایی در طول داستان دارد و مدام در فکر خیانت است. سابینا در برگزاری نمایشگاه نقاشی با فرانز که استاد دانشگاه بوده و شخصیتی وفادار و متعهد دارد آشنا میشود. اما این دو عقاید کاملا متفاوتی از هم دارند و همین موجب قطع ارتباط آنها با هم میشود. کوندرا معتقد است که اگر خواننده فقط یک سطر از کتاب را نخوانده رد کند نمیتواند متوجه چیزی از آن شود و باید به دقت کتاب را مطالعه کرد.

جملات ماندگار کتاب بار هستی
بار هستی میگوید تشخیص راه درست از غلط برای انسان غیر ممکن است و از اینرو راه غلطی وجود ندارد و انسان مبرا از اشتباه است.
این کتاب میگوید انسان در زندگی با همه چیز برای اولین بار برخورد میکند.
عشق به معنی تسلیم شدن در برابر معشوق است به همین دلیل کسی که خود را در اختیار دیگری قرار میدهد و یا به گونهای که خود را تسلیم وی میکند باید منتظر ضربههای ناگهانی و پی در پی از طرف معشوق نیز باشد.به همین دلیل عشق تنها راه درست جهت ادامه زندگی اجتماعی دلخواه نیست بلکه میتوان نقطه مقابل آن نیز دانست.
بار هستی میگوید ضربههای عشق هر چه سنگینتر باشد زندگیمان حقیقیتر و نزدیکتر به دیگران است و در عوض نتیجه فقدان آن ضربهها را زندگی بی معنا و پوچی میداند که همچون بالنی سبک به پرواز درآمده و دورتر از انسانها و زمین میشود.
کسی را از روی همدردی دوست داشتن، دوست داشتن حقیقی نیست.
می توان به پدر و مادر، به همسر، به عشق و به وطن خیانت کرد. اما زمانی که دیگر نه پدر و مادر، نه شوهر، نه عشقی و نه وطنی باقی بماند، به چه چیز میتوان خیانت کرد؟
عشق به یک امپراتوری شبیه است، اگر اندیشهای که بر اساس آن به وجود آمده از میان برود، خود عشق نیز از میان خواهد رفت.
منابع:
شهر کتاب آنلاین
کافه بوک
دانشنامه آزاد